ناب ترین اشعار کوتاه، عاشقانه و با معنی فایز دشتی با عکس نوشته

اشعار فایز دشتی

اشعار فایز دشتی شعرهای محلی دشتی فایز دشتی سوزناک اشعار فایز دشتی در مورد مادر داستان ازدواج فایز دشتستانی با پری متن لالایی فایز دشتی شعر دشتی غمگین

در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای فایز دشتی را آماده کرده ایم، برای مجموعه اشعار فایز دشتی در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.

اشعار فایز دشتی

اشعار زیبای فایز دشتی

صنم تا کی دل ما را کنی آب

دل نازک ندارد اینقدر تاب

اگر تو راست می‌گویی به فایز

به بیداری بیا پیشم نه در خواب

جملات رفاقتی فایز دشتی

اگر دوران دهد بر بادم ای دوست

وگر هجران کند بنیادم ای دوست

مکن باور که فایز چشم و زلفش

رود از خاطر و از یادم ای دوست

شعر عاشقانه از فایز دشتی

اگر خواهی بسوزانی جهان را

رخی بنما بیفشان گیسوان را

بت فایز اشارت کن به ابروت

بکش تیغ و بکش پیر و جوان را

اشعار خاص فایز دشتی

نگارا شربت از لبهات بفرست

گلاب از گوشه چشمات بفرست

برای توتیای چشم فایز

کف دستی ز خاک پات بفرست

شعر فایز دشتی برای پروفایل

مرا در پیش راهی پر ز بیم است

ازین ره در دلم خوفی عظیم است

برو فایز میندیش از مهابت

که آنجا حکم یا رب رحیم است

بهترین شعر فایز دشتستانی

دلم در نزد جانان است امشب

چو مرغ نیم بریانست امشب

کبابی از دل فایز بسازید

که سرو ناز مهمان است امشب

دوبیتی های فایز دشتی

به زیر پرده آن روی دل‌آرا

بود چون شمع در فانوس پیدا

دل فایز چو پروانه به دورش

مدامش سوختن باشد تمنا

تک بیت های فایز دشتی

رخ تو آتش و زلف تو دود است

مرا زین سرد‌مهری‌ها چه سود است؟

چو فایز در بیابان تشنه جان داد

چه حاصل در صفاهان زنده‌رود است

رباعیات فایز دشتی

اگر در عهد، ابروت منکر ماست

ولی تصدیق تو آن چشم شهلاست

لب و دندان و زلف و خال، فایز

مرا زین چار شاهد قطع دعواست

اشعار ناب فایز دشتی

هر آن کس عاشق‌ست از دور پیداست

لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست

بود فایز مثال روزه‌داران

اگر تیرش زنی خونش نه پیداست

شعر کوتاه از فایز دشتی

نسیم روح‌پرور دارد امشب

شمیم زلف دلبر دارد امشب

گمانم یار در راه است، فایز

که این دل شور در سر دارد امشب

شعر احساسی فایز دشتی

هنوزم بوی زلفش در مشام است

هنوزم ذوق لبهایش به کام است

کجا فایز شود از ناله خاموش

مگر آن دم که در خاکش مقام است

اشعار عارفانه فایز دشتی

مرا این زندگی از بوی یار است

وگرنه جان بدین پیکر چه کارست؟

کنون که هست فایز زنده ز آنست

دو چشم و دل به راه انتظار است

شعر فایز در مورد جوانی

اخی ای خداوندا جوانیم به سر رفت

عزیزم درخت شادکامی بی ثمر رفت

عزیزم درخت شادکامی عمر فایز

ای چو مهمانی که شام آمد سحر رفت

عزیزم چه سازم که جوانی نیس دایم

ای به بخت چرخ میگردد ملایم

اخی عزیزم ندانستم که عمرم پنج روزه

متن فایز دشتی سوزناک

به شب نالم به شب شبگیر نالم

گهی از بخت بی تدبیر نالم

بنالم چون پلنگ تیر خورده

گهی چون شیر در زنجیر نالم

سفر بر من دگر سخت است و دشوار

که می بایست کردن پشت با یار

نمی آید دل خون گشته، فایز

گرفتم آنکه خود رفتم بناچار

من از عهد جوانی تا شدم پیر

نکردم در وفای دوست تقصیر

چرا فایز وفا کرد و جفا دید؟

کنم با کوکب بختم چه تدبیر؟

اشعار فایز دشتی در مورد مادر

دلم کرده هوای کوی مادر

رسیده بر مشامم بوی مادر

غریبی بیکسم ، درد آشنایم

بنال ای ماهی دریا برایم

غم مادر مرا افسرده کرده

گُلِ گلدان ما پژمرده کرده

صدایش میزند در گوش من زنگ

غم مادر به قلبم میزند چنگ

الا مادر به زیر خاک خفته

غمِ هجران او افلاک گفته

دلِ بی مادران لبریزِ درده

خدایا مادرم کی بر میگرده

گُلِ کاشانه ی ما همچو زهرا

شبانه خفته زیرِ خاکِ صحرا

غمِ مادر مثالِ نیشِ عقرب

که وقتی یادم آید میکنم

تب غمِ مادر مثالِ نیشِ مار است

زِ داغش روزگارم شامِ تار است

این شعر منتسب به فایز دشتی است.

دوست داشتی؟ share کن!

مطالب جذاب از سراسر وب

Loading more posts...

امکان ارسال کامنت جدید نیست!

استفاده از مطالب سایت چی شی در سایر سایت‌ها فقط با کسب مجوز کتبی امکان پذیر است.