اشعار شمس لنگرودی

در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای شمس لنگرودی را آماده کرده ایم، برای مطالعه گزیده‌ای از اشعار شمس لنگرودی در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.

اشعار شمس لنگرودی

بیوگرافی شمس لنگرودی

محمدتقی شمس لنگرودی، شخصیتی برجسته و چندبعدی در فضای فرهنگی و ادبی ایران، با توانایی‌های چشمگیر در زمینه‌های شعر، پژوهش، بازیگری، خوانندگی و تاریخ‌نگاری ادبی، هویتی ممتاز در میان اهالی فرهنگ و هنر ایران برای خود دست و پا کرده است.

این شخصیت متولد ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در شهرستان لنگرود، با پیشینه‌ای تحصیلی در رشته‌های ریاضی و اقتصاد و بازرگانی، نه تنها در زمینه‌های ادبی بلکه در عرصه‌های آکادمیک نیز فعالیت‌های چشمگیری داشته است. شمس لنگرودی با تدریس در حوزه تاریخ هنر، نشان داده که علاقه و دانش او به فرهنگ و هنر ایران فراتر از یک حوزه خاص است و با دیدی گسترده به تحلیل و بررسی آثار هنری می‌پردازد.

عطر تو رسوایم می کند

سر می روم از خویش

از گوشه گوشه فرو می ریزم

و عطر تو

رسوایم می کند

دلتنگی

دلتنگی

خوشه انگور سیاه است

لگدکوبش کن

لگدکوبش کن

بگذار ساعتی

سربسته بماند

مستت می‌کند اندوه

برای ستایش تو

برای ستایش تو

همین کلمات روزمره کافی ست

همین که کجا می روی،

دلتنگم …

برای ستایش تو

همین گل و سنگ کافی ست

تا از تو بتی بسازم

مجموعه گلچین اشعار عاشقانه ناب و کوتاه مهدی اخوان ثالث

در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای مهدی اخوان ثالث را…

چون دلتنگ توام

دوست دارم

در این شب دلپذیر

عطر تو

چراغ بینایی من شود

و محبوبه شب راهش را گم کند

دوست دارم

شب، لرزان از حضورت

پایش بلغزد

در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند

و خنده آفتاب دریا را روشن کند

اشعار شمس لنگرودی

بی آن که بوی تو را بشنوم

ریشه های سیاهم

در تاریکی بیدار می شوند

فریاد می زنند : بهار، بهار

شاخه های درختم من

به آمدنت معتادم

شعر درباره بهار

خلاصه بهاری دیگر

بی حضور تو

از راه می رسد

و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست

روزگار است

مجموعه گلچین اشعار کوتاه عاشقانه و زیبای احمد شاملو

در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای احمد شاملو را آماده کرده…

اشعار ناب شمس لنگرودی

آخر به چه درد می خورد

آفتاب اسفند

این که جای پای تو را

آب کرده است

جملات عاشقانه شمس لنگرودی

سر می روم از خویش

از گوشه گوشه فرو می ریزم

و عطر تو

رسوایم می کند

شمس لنگرودی

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت می دارم

شوریده وار و پریشان

بر خزه ها و خیزاب ها

به بیراهه و راه ها تاختن

بی تاب، بی قرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

این گونه که من دوستت می دارم

متن درباره عید نوروز

نوروز منی تو

با جان نو خریده به دیدارت می دوم

شکوفه های توام من

به شور میوه شدن

در هوای تو پر می کشم

شعر زیبا از شمس لنگرودی

می‌خواهم دوباره به دنیا بیایم

بیرون در، تو منتظرم بوده باشی

و بی‌ آنکه کسی بفهمد

جای بیداری و خواب را

به رسم خودمان درآریم

دلنوشته های شمس لنگرودی

دوست دارم

در این شب دلپذیر

عطر تو

چراغ بینایی من شود

زیباترین اشعار شمس لنگرودی

تو را به ترانه‌ها بخشیدم

به صدای موسیقی

به سکوت شکوفه‌ها

که به میوه بدل می‌شوند

و از دستم می‌چینند

تو را به ترانه‌ها بخشیدم

اشعار احساسی شمس لنگرودی

در آغوش هم

در این دایره بی پایان

من امتداد توام

یا تو امتداد منی!

بهترین شعر شمس لنگرودی

در هر ایستگاهی که پیاده شوی

کنار توام

این قطار

مثل همیشه

در کف دستم راه می رود

اشعار غمگین شمس لنگرودی

امشب

دریاها سیاه اند

باد زمزمه گر

سیاه است

پرنده و گیلاس ها

سیاه اند

دل من روشن است

تو خواهی آمد

متن زیبای صبح بخیر

دست‌های تو

صبحی روشن اند

صبح جمعه‌ی پاییز

که زیر ملافه‌ ی سردی

به موسیقی دوری گوش می‌ کنم

ناب ترین متن های شمس

آن قدر به تو نزدیک بودم

که تو را ندیدم

در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم

شکران روزهایی

که کنار تو

راه رفته ام

برف در دهانم خواهد ریخت

باد

بر کلمات من می چرخد

غبار حروف را پاک می کند

می بیند نیستی.

این گونه که او پرسه زنان دور می شود

بر می گردد

برف در دهانم خواهد ریخت

جنگ چیز بدی نیست

چیز بدی نیست جنگ

شکست می خورم

اشغالم میکنی

آمدم، تو نبودی

بین من و تو

چهل زندان بود

حیاط به حیاط زندان

با پرچم صلحی در دست آمدم

تو نبودی

تو پر کشیدی

باد می وزید

که تو پر کشیدی

شاد بودید

هم تو

هم شکارچی گنگی

که از سر اتفاق

در سایه ی شاخه ها می گذشت

باران صبح نم نم می بارد

باران صبح

نم نم

می بارد

و تو را به یاد می آورد

که نم نم باریدی

و ویران کردی

خانه کهنه را