گزیده اشعار عاشقانه و کوتاه سعدی شیرازی با عکس نوشته
اشعار سعدی
در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای سعدی شیرازی را آماده کرده ایم. جالب است بدانید که نام واقعی سعدی، ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف می باشد و در سراسر جهان او را با القاب همچون استادِ سخن، پادشاهِ سخن و شیخِ اجلّ می شناسند. سعدی در میان ایرانیان بیشتر با نام سعدی شیرازی شناخته می شود که زادگاه و محل وفات او می باشد، برای مطالعه اشعار زیبا و با معنی این شاعر بزرگ ایرانی در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.
مصرع زیبا از سعدی
دلی بی غم کجا جویم
که در عالم نمی بینم
اشعار عاشقانه سعدی
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
اشعار ناب سعدی
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
گزیده اشعار سعدی
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
زیباترین غزلیات سعدی
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است
دو بیتی های ناب سعدی
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد
اشعار معروف سعدی
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
در که خواهم بستن آن دل کز وصالت برکنم
چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست
عاشقانه های سعدی
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی
که در دست چوگان اسیرست گوی
شعرهای حکیمانه سعدی
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
اشعار عاشقانه سعدی
درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانهام
نه درد ساکن میشود نه ره به درمان میبرم
ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان میبری من بار هجران میبرم
اشعار زیبای سعدی
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو
تا خود به پای خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
اشعار رفاقتی سعدی
گر خونِ تازه میرود از ریشِ اهلِ دل
دیدارِ دوستان که ببینند مرهم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تَن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مُقدّم است
اشعار با معنی سعدی
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
این پنج روزه مهلت ایام آدمی
آزار مردمان نکند جز مغفلی
باری نظر به خاک عزیزان رفته کن
تا مجمل وجود ببینی مفصلی
شعرهای معروف سعدی
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
بهترین اشعار سعدی
لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
گر برانی نرود ور برود باز آید
ناگزیر است مگس دکه حلوایی را
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت
یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
اشعار بلند سعدی
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زنده جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آوردهام در این امید
که با وجود عزیزت شبی به روز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
هنوز با همه بی مهریت طلبکارم
من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق
به سر نرفت و به پایان رسید طومارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی
حدیث عشق به پایان رسد نپندارم
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
یکی تمام بود مطلع بر اسرارم
گلچین اشعار سعدی
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
در پارس که تا بودهست از ولوله آسودهست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
مطالب جذاب از سراسر وب
- خاص ترین چیدمان قاشق و چنگال عروس و ظروف برای میز غذاخوری
- با این ۱۵ طرح شمع استوانهای متالیک؛ فضای کاریتو خاص کن!
- 15 طرح برتر کت شلوار مجلسی کرپ زنانه؛ بهترین انتخابها برای استایلی مجلل
- باکس سرامیکی دستمال کاغذی؛ ۱۵ عکس از مدلهای خلاقانه و شیک
- باکس هدیه لاکچری؛ ۱۵ طرح خاص برای یک کادو با کلاس و متفاوت!
- دورس دخترانه جدید | کالکشن تصاویر جدیدترین مدلهای دورس دخترانه برای پاییز