متن در مورد آتش

در این مطلب گزیده ای از متن ها و جملات کوتاه و بسیار زیبا با موضوع آتش عشق را آماده کرده ایم، برای مطالعه این متن های زیبا در ادامه با سایت چی شی همراه باشید.

تکست و عکس نوشته آتش

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

شهریار

متن آتش بازی

روزگار بدیست …

درست وقتی در آتش میسوزی

همه به بهانه آب آوردن

میروند …

تک بیت در مورد آتش

شهری اندر هَوست سوخته در آتش عشق

خـلـقـی انـدر طـلـبـت غـرقـه دریـای غمند …

سعدی

شعر در مورد آتش و خاکستر

شب

است و دوباره

تنها آوردگاهِ خاطراتِ تُ

آتش بیار معرکه‌اند

این اندازه از نبودنت

سهمِ من نیست

متن برای عکس آتش

من از همخون خود آتش به جان دارم ،

مرا از دشمن نترسانید

متن در مورد گرمای آتش

دلگیری من از نبود کسی نیست؛

دلگیری من از این بودن های تو خالی است.

از این بودن هایی که

از هزاران نبودن ها بیشتر آتش بر دلت میزند.

من عمری است از این تضاد ها دلگیرم…

نرگس حریری

متن آتش عشق

بنگر چه آتش‍‍ی

ز تو بَر پاست در دلم…

هوشنگ ابتهاج

شعر در مورد آتش عشق

برگ ریزانِ دلم را

نوبهاری آرزوست

شاخه ی خشکِ تنم را

برگ و باری آرزوست

شمعِ جمعِ خفته‌گانم

آتشم را کس ندید

خاطرم را مونس

شب زنده داری آرزوست.

سیمین بهبهانی

دو بیتی در مورد آتش

تا هشیاری به طعم مستی نرسی

تا تن ندهی به جان پرستی نرسی

تا درغم عشق دوست چون آتش و آب

از خود نشوی نیست به هستی نرسی

مولانا

متن تیکه دار آتش

تُ آبی و من آتش

وصل تُ نمی‌خواهم

این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشیت ..

دیالوگ در مورد آتش

آقای قاضی

همیشه حرارت لازم نیست

گاهی از سردی یک کلام

میتوان آتش گرفت !

بیو پروفایل خاص

بوسه بر لبهای تـــو چون آب روی آتش است

از قضا من چند ترم آتش نشانی خوانده ام..

متن در مورد سوختن

ندیدنت

چه آتش‍‍ی به جانم انداخته است…

کاش امشب آمدنت را

سور بگیرم…

اس ام اس آتش و سوختن

مگر نشنیده ای گفتند عشق آتش به دل دارد؟

من این آتش خریدارم اگر معشوق من باشی .️.

الهه رضایی

شعر خاص عاشقانه آتش

مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم

خوش روی هم آن شب من و مه ریخته بودیم

دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز

خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم

با گریه خونین من و خنده مهتاب

آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم

از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست

صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم

زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش

ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم

شهریار