گردنبند مروارید صدفی

یه بار داشتم تو مغازه‌های بازار بزرگ می‌چرخیدم که یه گردنبند مروارید صدفی چشممو گرفت. راستش رو بخوای، تا حالا ندیده بودم مروارید این شکلی رو. انگار که یه تیکه از دریا رو برداشته بودن و گذاشته بودن رو گردنم. بعد همونجا تو مغازه، جلو آینه‌ی صدفی وایسادم و با خودم گفتم: “این دقیقا همون چیزیه که دنبالش بودم.”

بعد که گردنبند رو خریدم و زدم به گردنم، حس عجیبی بهم دست داد. این مروارید صدفی با اون رنگ و لعاب طبیعی‌اش، یه جور حس آرامش درونی می‌داد. هر بار که دستم می‌رفت سمتش، انگار یه تیکه از دریا رو لمس می‌کردم. حتی وقتایی که استرس داشتم یا فکرام بهم ریخته بود، همینکه مروارید رو لمس می‌کردم، یه جور آرامش می‌گرفتم.

داشتم تو خیابون قدم می‌زدم که یه خانومی اومد طرفم و گفت: “چه گردنبند خوشگلی داری! از کجا خریدیش؟” منم با لبخند گفتم: “از بازار بزرگ.” بعدشم کلی حرف زدیم و فهمیدم که اونم دنبال یه چیز خاص بود که بهش حس خوبی بده. انگار این گردنبند واسه همه یه چیز خاص و متفاوت داشت.

یه روز دیگه، رفته بودم با دوستام کافه. همه داشتن در مورد لباس‌ها و جواهرات جدیدشون حرف می‌زدن. وقتی گردنبند مروارید صدفی رو دیدن، همشون گفتن که خیلی شیک و خاصه. حتی یکی از دوستام گفت که می‌خواد واسه تولد مامانش همچین گردنبندی بخره. خب معلوم بود که این گردنبند رو همه تاثیر می‌ذاره.

شب که می‌شدم، وقتی خسته و کوفته از کار برمی‌گشتم خونه، اولین کاری که می‌کردم این بود که گردنبند مروارید صدفی رو در می‌آوردم و می‌ذاشتم روی میز. همون لحظه‌ای که می‌ذاشتمش روی میز، انگار همه خستگیم از بین می‌رفت. حتی بعضی وقتا که خوابم نمی‌برد، این مروارید صدفی رو تو دستم می‌گرفتم و باهاش بازی می‌کردم تا خوابم ببره.

این گردنبند مروارید صدفی نه فقط یه جواهر زیبا بود، بلکه یه جور دوست خوب و صمیمی هم بود. هر وقت که حالم بد بود یا احساس تنهایی می‌کردم، لمس این گردنبند بهم یادآوری می‌کرد که هنوز چیزایی هستن که می‌تونن حالمو خوب کنن. انگار که یه تیکه از دریا همیشه باهامه.